درباره وبلاگ

من خدا رو دارم کوله بارم بر دوش سفری می باید سفری بی همراه گم شدن تا ته تنهایی محض سازکم با من گفت: هر کجا لرزیدی از سفر ترسیدی تو بگو از ته دل(من خدا را دارم) منو سازم چندیست که فقط با اوییم... با سلام خدمت همگیه دوستان عزیزخودم.بنده ی حقیر این وبلاگ رو تازه راه اندازی کردم خوشحال میشم با انتقادهاو پیشنهادای خود منو در ساخت هرچه بهتراین وبلاگ یاری کنیدباتشکر فراوان فریـــاد التماس دعا
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اجتماعی و آدرس faryadi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 9066
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


اجتماعی
یاد خدا آرامش دهنده ی قلب هاست
یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 8:28 بعد از ظهر ::  نويسنده : فریاد       

مگر غير از وفا از من چه سر زد

 

 كه دل را بی وفا خواندی و رفتی

 

 مگرغيراز نگاهت به چشمانم كه درزد

 

 كه از ناز چشم خود ازدل گرفتی

 

 

 

 

 

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

 

قلبم گرفت عزیزم از بس که بی وفایی

 

تنگ غروب گم شد الماس آشنایی

 

خواستی ردم کنی تو یک جوری که نفهمم

 

یک لحظه باورم شد که من چقدر نفهمم

 

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

 

بی وفا عشق من

به خدا اشك من

می مونه رو گونه م

تا بیایی پیش من

رفتی و بعد تو

چه زجری كشیدم

هنوز تار موت و

به دنیا نمی دم

 

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

 

چه زود ازم خسته شدی چه زود از یاد بردی منو

 

چه زود یکی دیگه اومد جامو گرفت تو دل تو

 

بهم وفا نکردی و تیشه زدی به قلب من

 

منو به غم نشوندی و گذشتی از کنار من

 

نمیدونم به جرم عشق یه عمره که زندونیم

 

توی آتیش غم تو یه عمره دارم میسوزم

 

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

 

 

مستم از باده ،که مستی هم بلاست

باده ی عاشق زهر باده جداست

بی وفا ، مستی مگر از باده ی عشقت نبود

 

کین چنین  دل را شکستی،کین شکستن هم خطاست

 

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

 

با دل عاشق بد نکن ای آدم نامهربون / سنگدل و بی وفا نشو ، یه دل داری اینم نشون . .

 

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

 

 

ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی

رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی

حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی

چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی

 

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

 

دلم گرفته خدایا تو دل گشایی کن

من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن

 

به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای

دل گرفته ما بین و دلگشایی کن

 

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

 

ﻫـﺰار ﺗﺎ وﻋﺪه دادی ﻧﻴﻮﻣﺪی ﻣﺎ رو ﻛﺎﺷﺘﻲ

 

‫اﻳﻦ دل ﻣـﻬﺮﺑﻮﻧﻮ ﭼـﺸﻢ اﻧـﺘـﻈـﺎر ﮔﺬاﺷﺘﻲ

 

‫ﺑـﺮای ﺑـﻲوﻓـﺎﻳـﻲ ﻫـﺰار ﺑـﻬـﻮﻧﻪ داری

 

‫ﻫﺰار و ﻳﻚ ﺷﻜﺎﻳﺖ از اﻳﻦ زﻣﻮﻧﻪ داری

 

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

 

 

سلام ای بی وفای بی مرووت / سلام ای ساز گیتار محبت

 

سلام کردم نگی تو بی وفائی / وگرنه ما که عاشقیم بی مرووت !!!

 

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

 

من که پشت پا زدم به هرچه هست و نیست / تا که کام او ز عشق خود روا کنم

 

خود را نمیبخشم ، اگر که زین پس به عاشقان وفا کنم ...



جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 8:44 بعد از ظهر ::  نويسنده : فریاد       

 

اس ام اس مخصوص ایام فاطمیه 91 - RadsMs.com

 

ای تاج سر عالم و آدم زهرا / از کدوکی ام دل به تو دادم زهرا

آن روز که من هستم و تاریکی قبر / جان حسنت برس به دادم زهرا...

 

 

الهی داد از این دل داد از این دل / کنار قبر زهرا کرده منزل

بگو زهرا زجا خیزد ببیند / که اشک دیده کرد خاک او گل . . .

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت

 

 

بی تو با شمع علی تا به سحر می سوزد

شمع می میرد و او بار دگر می سوزد

یک نفر مثل درختان سپیدار بلند

در خیالش همه شب بین دو در می سوزد . . .

 

چه حالی داده دل را دست مادر / که می شستی زدنیا دست مادر

از آن سیلی مگر چشمت نمی دید / که می جستی مرا با دست مادر . . .

 

در ظلمت شب شهاب را می شستند

 آیینه افتاب را می شستند

در چشمه خون چکان چشمان علی

پیمانه نور ناب را می شستند . . .

 

آه زهرا تا ابد جاری بود / دست مولا تشنه یاری بود

چون علی شد بی کس و بی‌ هم‌ نفس / گفت یا زینب به فریادم برس . . .

 

رفتی تو و زینبت ز غم می سوزد

 آتش ز نوایش به دلم افروزد

این خانه عزاخانه شود بار دگر

هر گاه نگاه خود به در می دوزد . . .

 

یا علی جان تربت زهرا کجاست؟ / یادگار غربت زهرا کجاست؟

تا ز نورش دیده را روشن کنم / بر مزارش شعله‌ها برتن کنم  

 

چو می اُفتد به چشمم گاهواره

نفس می گردد از غم پُر شماره

الهی کاش محسن در برم بود

نمی شد قلبم از کین پاره پاره  . . .

 

غرقاب غمم دگر مرا ساحل نیست / جز اشک فراق دیگرم حاصل نیست

ای مرگ بیا!که زندگی کردن من / بی فاطمه جز خوردن خون دل نیست . . .

 

باد پاییزی اگر برگ خزان را می برد

مهر زهرا هم گناه شیعیان را می برد . . .

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

 

 

در جهان تا زنده ام گویم ثنای فاطمه / دست حاجت می برم سوی خدای فاطمه

گر برای درد بی درمان مداوا طالبی / رایگان درمان کند دارالشفای فاطمه . . .

یا فاطمه الزهرا(س)

 

 

ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم

مامور برای خدمت زهرائیم

روزی که تمام خلق حیران هستند

ما منتظر شفاعت زهرائیم

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) بر شما تسلیت باد

 

 

آنان که بر این خانه هجوم آوردند / در خاک نهال کینه را پروردند

در کعبه علی شکسته بتها شان را / اکنون به در خانه تلافی کردند . . .

 

دل از غم فاطمه توان دارد ، نه / و ز تربتِ او کسی نشان دارد ، نه

آن تربتِ گمگشته به بَر ، زوّاری / جز مهدی صاحب الزمان دارد ، نه . . .

 

 

کاش از قلبم به قلبش راه داشت / کاش زهرا هم زیارتگاه داشت

کاش از شوقم چنان مرغ سحر / می‌زدم گرد مزارش بال و پر

می‌شنیدم ناله‌های غربتش / می‌پریدم تا کنار تربتش . . .

 

یتیمان جز دو چشم تر ندارند / به غیر از خاک غم بر سر ندارند

چو مادر مرده ها باید فغان کرد / که طفلان علی مادر ندارند

 

عمریست رهین منت زهرائیم

مشهور شده به عزت زهرائیم

مُردیم اگر به قبر ما بنویسید

ماپیر غلام حضرت زهرائیم . . .

 

آن روز که پهلوی تو از کینه شکست / دل های مُحبّان تو در سینه شکست

تصویر تو را دِل علی آینه بود / اندوه تو سنگی شد و آیینه شکست . . .

 

فاطمیه قصه گوی رنجهاست / فاطمیه تفسیر سوز مرتضی ست

فاطمیه شعر داغ لاله است / قصه ی زهرای ۱۸ ساله ست

 

شکسته بال وپری زآشیانه میبردند / تن ضعیف غریبانه شبانه میبردند

جنازه ای که همه انبیاء قربانش / چه شد که هفت نفرمخفیانه میبردند . . .

 

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟

چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟

هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی

نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا . . .

 

امشب دل سنگ کوچه ها میگرید / یک شهر،خموش وبیصدا میگرید

تشییع جنازه غریب زهراست / تابوت بحال مرتضی میگرید

 

هرچه باشد من نمک پرورده ام

دل به عشق فاطمه خوش کرده ام

حج من بی فاطمه (س) بی حاصل است

فاطمه (س) حلال صدها مشکل است . . .

 

گُل بوته باغ مصطفی زهرا بود

آلاله داغ مرتضی زهرا بود

خورشیدِ بلند در شبستان وجود

سرچشمه رحمت خدا زهرا بود

 

ای خاکِ درِ تو تاجِ سرها زهرا / وی قبر تو مخفی ز نظرها زهرا

تا باب شفاعت تو باز است چه غم؟ / گر بسته شود تمام درها زهرا . . .

 

لعنت به عدو که روح تقوا را کشت

ایمان و کمال و عشق و معنا را کشت

باز آ و بگیر انتقامی سنگین

از آنکه ز راه ظلم زهرا را کشت

شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) تسلیت باد

 

التماس دعادوستان عزیزم

 

 



چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 7:6 بعد از ظهر ::  نويسنده : فریاد       

پادشاهی پس از اینکه بیمار شد، گفت: نصف قلمرو پادشاهی‌ام را به کسی می‌دهم که بتواند مرا معالجه کند. تمام آدم‌های دانا

دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می‌شود شاه را معالجه کرد اما هیچ‌یک ندانست و تنها یکی از مردان دانا گفت که فکر می‌کند

می‌تواند شاه را معالجه کند؛ یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می‌شود. شاه

پیک‌هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد. آنها در سراسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا

کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. آنکه ثروت داشت، بیمار بود. آنکه سالم بود در فقر دست و پا می‌زد. اگر سالم

و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و

شکایت کند. آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه‌ای محقر و فقیرانه رد می‌شد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می‌گوید: شکر

خدا که کارم را تمام کرده‌ام. سیر و پر غذا خورده‌ام و می‌توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می‌توانم بخواهم؟ پسر شاه

خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هرچقدر بخواهد بدهند. پیک‌ها برای بیرون

آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند اما مرد خوشبخت آنقدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!



چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 6:59 بعد از ظهر ::  نويسنده : فریاد       

اسفند رو به پایان است؛

وقت کوچ کردن به فرودين است،

وقت بخشيدن و صاف کردن دل،

پس مراببخش : اگر با نگاهی یا صدايی

یا زبانی بر دلت ترکی انداخته ام.


بوی بارون، بوی سبزه، بوی خاک/ شاخه های شسته، باران خورده،پاک/

آسمان آبی وابرسپيد/ برگهای سبزبيد/ عطرنرگس، رقص باد/

نغمه ی شوق پرستوهای شاد/...نرم نرمک ميرسد اينک بهار/

خوش به حال روزگار!


گر تو سبزی سبزم " گر تو شادی شادم"

من زشیرینی توفرهادم "

وطنم،ایرانم عید نوروز مبارک بادم

" که تو ابادی و من ازادم

"سال نوبرهمگیه دوستان عزیزم مبارک "


خدا یا زمان درگذراست.


و مخلوقات درتغییر.


و سال جدید درشرف حلول.


و به ناچار
تغییرتغییرتغییر....


پس برایتان آرزومندم که:


زندگیتان به بهترینها تغییرکند.


 دوستان عزیزم عید پیشاپیش مبارک همگی.

بازهم انتظار بهاررا روز شماری ودقیقه شماری میکنیم

خدایا تو سال نود و یک انتظاربهارجاویدان عید مسلمانان جهان را

با آمدن ولی عصر _عج_ لحظه شماری میکنم

اللهم عجل لولیک الفرج

عیدباستان رو به تمامیه مسلمانان عزیز تبریک عرض میکنم التماس دعا یا حق






چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 6:59 بعد از ظهر ::  نويسنده : فریاد       
تنهایی را دوست دارم
عادت کرده ام که تنها با خودم باشم ،
دوستی میگفت:
عیب تنهایی این است
که عادت میکنی خودت تصمیمی می گیری،
 تنها به خیابان می روی،
به تنهایی قدم میزنی .
پشت میز کافی شاپ تنهایی می نشینی و
آدمها را نگاه میکنی ،
ولی من به خاطر همین حس دوستش دارم .
تنها که باشی
نگاهت دقیق تر می شود و معنا دار ؛
چیزهایی می بینی که دیگران نمی بینند،
در خیابان زود تر از همه میفهمی پاییز آمده و
ابرها آسمان را محکم در آغوش کشیده اند
میتوانی بی توجه به اطراف،
ساعتها چشم به آسمان بدوزی
و تولد باران را نظاره گر باشی.
برای همین تنهایی را دوست دارم
زیرا تنها حسی است که
به من فرصت می دهد خودم باشم
با خودم که تعارف ندارم
سالهاست به تنهایی عادت کرده ام. . .



چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 6:59 بعد از ظهر ::  نويسنده : فریاد       


  Mozaffaredin Shah e1327570076859 150x150 بچه های دیروز

مظفرالدين شاه

 

ahmadshah e1325368121429 150x150 بچه های دیروز
احمدشاه
 
mohammad mossadegh e1325368056223 150x150 بچه های دیروز
محمد مصدق

 

Rouhollah Khomeini e1325404438901 150x150 بچه های دیروز
روح الله موسوی خمینی
 
mohammadrezapahlavi e1325369638576 150x150 بچه های دیروز
محمدرضا پهلوی

 

ali shariati e1325395924641 150x150 بچه های دیروز
علی شریعتی

 

Fereydoon Moshiri e1327418397732 150x150 بچه های دیروز
فریدون مشیری

 

gholamreza takhti e1325371876184 150x150 بچه های دیروز
غلامرضا تختی

 

sohrabsepehri e1325371947889 150x150 بچه های دیروز
سهراب سپهری

 

farahdiba e1325372026536 150x150 بچه های دیروز
فرح دیبا پهلوی

 

Hannibal Alkhas e1325531613119 140x150 بچه های دیروز
هانیبال الخاص

 

alikhamenei e1325372146711 150x150 بچه های دیروز
سید علی خامنه ای

 

Mostafa Chamran Savei2 e1329899618424 143x150 بچه های دیروز
مصطفی چمران

 

ali larijani 150x150 بچه های دیروز
علی لاریجانی
 
googoosh e1325372465886 150x150 بچه های دیروز
گوگوش – فائقه آتشین

 

khosrow shakibai e1325372350555 150x150 بچه های دیروز
خسرو شکیبایی
abbas kiarostami 150x150 بچه های دیروز
عباس کیارستمی

ebrahim hamedi 150x150 بچه های دیروز
ابی – ابراهیم حامدی

Sousan Taslimi e1325532605348 150x150 بچه های دیروز
سوسن تسلیمی

 

leilaforouhar e1325372515804 150x150 بچه های دیروز
لیلا فروهر

 
rezapahlavi e1325372566664 150x150 بچه های دیروز
رضا پهلوی

 

 



چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 6:59 بعد از ظهر ::  نويسنده : فریاد       

طبیعت

 خدایا تو خود خوب می دانی که همه اعضا و جوارح من با مهر تو آمیخته است.

از هنگامی که چشم بر این سرای تو باز کردم برق بودنت تو را در چشم دلم احساس کردم.

و زمانی که به نغمه های دلنواز اذان را در گوشم جاری شد به گمانم تمام ذرات وجودم به یک باره تسلیم

عشق تو شد.

و اما نمی دانم چه شد که الان این دل به بند مادیات دنیایی اسیر گشته؟

خدا یا اگر عاشقم می کنی تنها مرا اسیر عشق خودت کن که تشنه وصل تو باشم و عشق نا متجانس دنیوی

را از نهادم بردار و بر دلم عشق محبانت را هک کن تا به نشان گمراهی دل نمیرم.

خدایا تو مرا خلق کردی و به من همه چیز عطا کردی، در همه حال وجود بی مقدارم را در حمایت خود قرار

دادی.

و روزهایی که در این دنیا در خلوت تنهایی به سر می بردم تنها فانوس کوچه تنهای و خانه دلتنگی هایم بودی.

خدایا تو خود به من آموختی که چگونه نفس بکشم و چگونه با عشق به دیدارت روزهارا با امید زندگی را سپری

کنم.

خدا یا تو درهای معرفت شناخت خودت را برویم باز کن و زنجیر های هوی و هوس را از پاهایم بگسل ؛ چرا که

مشتاق حرکت به سوی تو شدم.



چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 6:59 بعد از ظهر ::  نويسنده : فریاد       

سلام خداجون

بسم الله الرحمن الرحیم


خدا جونم سلام !

ای خدا ! ای مهربان ترین مهربانانم !

ای خدا ! ای تنها مهربان و یکتا بخشنده‌ام !

به خدا که دوستت دارم خدا !

ای خدای رحمن و رحیم !

ای که عاشق تمام نام های تو ام!

یا لطیفِ جبار و یا عزیزِ قهار!

خدا جونم ! به کدام نام بخوانمت که بیشتر دوستم داشته باشی؟

خدایا دوست داری به چه نامی بخوانمت؟

ای که بهترین نام‌ها از توست!

و ای که نکوترین نام‌ها توراست!

ای نکونام ترینم!

به کدام نام نکویت بخوانم که خیره نگاهم کنی؟

چگونه باشم که دلخواه تو باشم ای دلخواهترین؟

الله جانم دوست داری چگونه صدایت کنم و چگونه بخوانمت؟

الله

خدا ! چگونه گوش کنمت و بشنومت و بنیوشمت؟

خدا ! چگونه ببینمت و نگاهت کنم و مشاهده ات کنم و دیدارت کنم؟

خدا ! چگونه حست کنم و لمست کنم و در آغوشت گیرم؟

خدا ! چگونه بخورم بنوشم و بیاشاممت خدا؟

چگونه ببویم و استشمامت کنم؟

خدا ! چگونه‌ ت باشم خدا؟

به خدا که دوست دارم از بنده‌ات راضی باشی خدا !

یا سریع الرضا !

ای رضا ترین و راضی ترین !

خدایا به کدامین نامت بخوانم که دوست‌ترم بداری؟

خدایا تو را به عظیم‌ترین نام هایت و به اسم اعظم ات می خوانم !

خدایا تو را به آن نام هایی که مقربینت و اولیائت می خوانند می خوانم !

خدا جون تو را به اسمایی که پیامبران و رسولان و امامانت می خوانند می خوانم !

خدا جونم تو را به نامی که خودت خود را بدان می خوانی می خوانم !

و خدا جونم بدان نام قسمت می دهم و استدعا می کنم

 که بود و نبود مرا در خودت محو کنی !

خدا جونم خود فرموده‌ای که : «ادعونی استجب لکم» !

خود خواندی‌ م و خواستی که این چنین بخوانمت و این چنین بخواهمت


الا بذکرالله تطمئن القلوب


التماس دعا یا علی مدد


چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 6:59 بعد از ظهر ::  نويسنده : فریاد       

'Picture

نامت چه بود؟ آدم
فرزند؟ من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت


محل تولد؟ بهشت پاک

 

اینک محل سكونت؟ زمین خاک

 

آن چیست برگرده نهادی؟ امانت است 

 

قدت؟ روزی چنان بلند كه همسایه خدا، اینک به قدرسایه بختم به روی خاک

 

اعضاء خانواده؟حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیرخاک

 

روز تولدت؟ روز جمعه، به گمانم روزعشق

 

رنگت؟ اینک فقط سیاه ، زشرم چنان گناه

 

چشمت؟ رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد زآسمان

 

وزنت ؟نه آنچنان سبک كه پرم درهوای دوست ... نه آ نچنان وزین كه نشینم براین خاک

 

جنست؟ نیمی مرا زخاک ، نیمی دگرخدا

 

شغلت؟ دركاركشت امیدم

 

شاكی تو؟ خدا

 

نام وكیل؟ آن هم خدا

 

جرمت؟یک سیب ازدرخت وسوسه

 

تنها همین؟ همین

 

حكمت؟ تبعید در زمین

 

همدست درگناه؟ حوای آشنا

 

ترسیده ای؟ كمی

 

ز چه؟ كه شوم اسیرخاک

 

آیا كسی به ملاقاتت آمده؟ بلی

 

كه؟ گاهی فقط خدا 

 

داری گلایه ای؟دیگر گلایه نه؟، ولی...

 

ولی چه ؟حكمی چنین آن هم یک گناه!!؟

 

دلتنگ گشته ای؟ زیاد

 

برای كه؟ تنها خدا 

 

آورده ای سند؟ بلی 

 

چه ؟ دو قطره اشک 

 

داری تو ضامنی؟ بلی

 

چه كسی ؟ تنها كسم خدا

 

در آ خرین دفاع؟

 

می خوانمش كه چنان اجابت كند دعا

 



چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, :: 6:59 بعد از ظهر ::  نويسنده : فریاد       

اشک رازیست
             لبخند رازیست
                          عشق رازیست

اشک ِ آن شب لبخند ِ عشقم بود!!!

 

قصه نیستم که بگویی
 
                   نغمه نیستم که بخوانی
 
                                    صدا نیستم که بشنوی
                                                   یا چیزی چنان که ببینی
                                                                  یا چیزی چنان که بدانی

من درد مشترکم
                           
مرا فریاد کن


درخت با جنگل سخن می گوید
                               
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
                
و من با تو سخن می گویم


نامت را به من بگو
              
دستت را به من بده
                               
حرفت را به من بگو
                                                
قلبت را به من بده


من ریشه های تو را دریافته ام
                         
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
                                                          
و دستهایت با دستان من آشناست


در خلوتِ روشن با تو گریسته ام
                                   برای خاطر زندگان،

و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
                                زیباترین سرودها را
                                               زیرا که مردگان این سال
                                                                   عاشق ترینِ زندگان بوده اند

 

دستت را به من بده
                   دست‌های تو با من آشناست

ای دیریافته با تو سخن می‌گویم


 به‌ سان ِ ابر که با توفان
          به‌ سان ِ علف که با صحرا
                                به‌ سان ِ باران که با دریا
                                             به‌ سان ِ پرنده که با بهار
                                                     به‌ سان ِ درخت که با جنگل سخن می‌گوید

 

زیرا که من
         ریشه‌های ِ تو را دریافته‌ام
                                   زیرا که صدای ِ من
                                                             با صدای ِ تو آشناست



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

   
 
   

ابزار وبلاگ